Saturday, February 05, 2005

It's SNOWIN'!

برف مي‌بارد...

در خانه‌اي گرم از محله‌هاي بالاي شهر تهران به برفي كه از صبح مي‌بارد نگاه كردم. همسايه‌ها هم. پرنده توي كوچة ما پر نمي‌زند. كلاغ‌ها، كه نمي‌دانم چرا اينقدر ازشان بدم مي‌آيد، جولان نمي‌دهند. پسرهاي علاف و دخترهاي بيكار، حال و حوصلة پياده‌روي ندارند. فقط عاشق‌ها خانة گرمشان را ول كرده‌اند و با هم توي خيابان مي‌روند. بعضي‌هايشان هم، مثل من كه 7 ماه است مهر و ماه زندگيم را نديده‌ام، تنها راه مي‌روند تا به فراق عادت كنند و موفق هم مي‌شوند. از دل برود هر آن كه از ديده رود... چه جملة تلخ و واقعي‌اي است اين!

مان يعني خانه. بي‌مان‌ها هم توي اين هوا زوركي بيرون هستند؛ البته آنها "درون" ندارند كه بخواهند بيرون باشند! فرقي هم نمي‌كند كه هوا چه شكلي باشد. اما گرماي هواي توي خانة ما و تلويزيون و ماهواره و اينترنت، بي‌مان‌ها را از كلة ما هم بيرون كرده و يادشان هم مثل خودشان آواره است و دنبال سرِ بي‌سودا مي‌گردد...

نمي‌گويم بياييم به يادشان باشيم. اما بياييم و نگاهي هم به آنها بيندازيم و قدرشناسِ آن كسي باشيم كه مي‌توانست اينها را به ما ندهد يا از ما بگيرد و اين كار را نكرده...

در مورد اسمم نظرم عوض شد، همان اسم وبلاگ بهتر است:

White Winter Snow

No comments: