Tuesday, December 18, 2007

جهان است شادان به پندار نيک
ز پندار نيک است گفتار نيک
چو پندار و گفتار تو نيک شد
نيايد ز تو غير کردار نيک

Sunday, December 16, 2007

بعد از خيلي وقت


خيلي وقته كه حرفي نزدم. همة آنهايي كه من با آنها، توي «ما» غرق مي‌شدم، فاصله گرفته‌اند. حالا فقط من و نگار يكي شديم. به نظرم اين مي‌تونه آسيب باشه، اگر چه نگار، همة اون چيزي كه يك شريك زندگي بايد باشه، هست. اما همون‌طور كه نگار، بدون كساني غير از من، احساس كمبود و خلأ و نقص مي‌كنه، من هم، بدون كساني غير از نگار، همينطوريم.

همه تشنه لبيــم، ساقي كجايي؟

گرفتار تبيــم، ساقي كجايي؟

نگار از فضاي اينجا خوشش نمياد! دوست داره رنگ اينجا تو مايه‌هاي گرم و جيغ و خلاصه دقيقاً نه چيزي كه الان هست! باشه. اما من خودم رنگ اينجا رو خيلي دوست دارم. درست من رو پرتاب ميكنه به اعماق وجود خودم. اگر چه نوشته‌هاش،‌ حداقل نوشته‌هايي كه الان ميشه خوند، سياسي هستند، اما اين هم به خاطر اين بوده كه دغدغة من از اثر بي‌پدر و مادر گونة سياست روي ايران، زياده. دلم شور ايران رو ميزنه...

حالا تصميم دارم رنگ و بوي سياست رو پاك كنم. يه وقتي فكر مي‌كردم، نبايد پاكشون كرد، اما الان پاكشون مي‌كنم. خوشحالم كه به نسبت سنم خيلي زود دارم به اين نتيجه مي‌رسم كه حساسيت خشك و خالي به خرج دادن در مورد اتفاقات سياسي نه دردي رو دوا مي‌كنه، نه واسة شكم خالي كسي آب و نون ميشه. از چند وقت پيش به اين طرف، براي من سياست فقط معني مطالعة رويدادهاي سياسي در گذار زمان رو ميده. يعني اينكه فراموشكار نباشيم و يادمون نره كه مثلاً همين آقاي دارابي كه با كمال پررويي مصاحبه ميكنه و ميگه هيچ كاري نكردم و بيگناهم، به دستور شخص آقاي فلاحيان و زير نظارت مستقيم هاشمي رفسنجاني (كه با كمال بي‌غيرتي اين روزها ميانه‌رو به حسابش مياريم)، عامل اصلي ترورهاي رستوران ميكونوس بود. فراموشكار نباشيم تا اين آقا هم مثل رئيس جمهور فعلي، پس فردا سر از صندلي اول اجرايي مملكتمون در نياره. اگر چه اين قصه سر دراز داره...

بگذريم.

بايد از ذهنم يه كم مهلت بگيرم، تا دستِ كُندم بتونه از پس حرف زدن بر بياد...

Wednesday, February 21, 2007

Love



فقط مي‌خواستم بگم كه من عاشق عزيز دلم هستم. از روزي كه باهاش ازدواج كردم توي خوشبختي غرقم. همه موفقيت‌هايي كه از امسال به بعد پيدا كنم رو مديونش هستم.
من خيلي دوستش دارم
خيلي

Wednesday, January 10, 2007

!گند زديم



گند زديم امتحانمون رو
استاد نامرد ما از قسمت ميان‌ترم هم سؤال داده بود، با اينكه گفته بود سؤال نميدم. بيچاره شديم، از ساعت هشت و نيم تا يك بعد از ظهر سر جلسه امتحان بوديم
فقط خدا كنه نندازه منو، كه هم سيضد تومن ميره تو پاچه‌ام، هم درسم عقب مي‌افته

Monday, January 08, 2007

Exam


فردا امتحان روش‌هاي آماري دارم. تا همين الان (12:17) شب، داشتم توي دانشكده روي پروژه‌اش كار مي‌كردم. بيچاره كردن ما رو اين استادا. خيلي باحاله، جاتون خالي!

تا 10 روز ديگه هم گلم رو نمي‌بينم. داريم ديوونه ميشيم!

خدا به خير كنه

Saturday, January 06, 2007


سه شنبه امتحان دارم. روش‌هاي آماري. خيلي كار دارم. تازه هنوز پروه‌ام رو هم انجام ندادم. خدا به دادم برسه (كه ميدونم از اينكارها نميكنه!)

دلم براي گل قشنگم خيلي تنگ شده، تولدش بود! كاش پيشش بودم خيلي دلم براش تنگه