Friday, October 24, 2008

بعد از خيلي وقت

بعد از خيلي وقت، خاطره انگيزترين آلبوم زندگيم رو گوش مي‌كنم: افسانه. واقعاً حيف اين افتخاري با اون همه هنرش...
چه روزها و شبهايي از اتاق 210 خوابگاه 1 دانشگاه يزد رو با فضل‌الله و جلال و مجيد و حميد و مهدي، با اين تصنيف‌ها گذرونديم. الان درست 10 سال از اون روزها مي‌گذره. خيلي اتفاق‌ها افتاده و خيلي عوض شدم و شديم. اما افسانه، هنوز همون اثر 10 سال پيشش رو داره:
اي از تو چراغ ديده روشن
اي در تو صفاي باغ و گلشن
تو جلوة مهر عالم افروز
آن شمع خموش درگهت، من
واي كه چه روزگاري داشتيم. چقدر دلهامون به هم نزديك بود. چقدر خوب بوديم. چقدر دوست داشتم اون وقتهام رو.
اي نغمه گر عشق
بردي تو ز هوشم
خون توي همة رگهام مي‌دويد. اشك‌هايي كه با هيچ زوري بيرون نمي‌اومدند رو توي دلم مي‌ريختم...
هر جا كه گلي به خنده بشكفت
با من سخن از رخ تو مي‌گفت
چون چشم ستاره تا سحرگاه
با ياد تو چشم من نمي‌خفت
از اون روزها جز همة صحنه‌هايي كه عاشق تك تكشونم، هيچي نمونده. هر كي رفته پي كار خودش. اگر چه هنوز كم و زياد، ارتباط داريم.
از تهِ دل مي‌خوام كه فقط يك ساعت از اون روزها تكرار بشه. مطمئنم كه همه‌شو گريه مي‌كنم. بي‌وقفه...

5 comments:

Anonymous said...

vaghean behetoon tabrik migam aghaye chehrazad ke khodam oomadam inja va neveshtehatoono khoondam. baese eftekharetoone.khosh be haletoon.
kheyli baram jaleb bood...
base dige go to hell

Anonymous said...

اي كاش كسي حال مرا مي فهميد
احساس پر و بال مرا مي فهميد
ايما و اشاره را بلد بود و كمي
اندوه كر و لال مرا مي فهميد

Anonymous said...

سلام مهندس. به قول يه رفيق قديمي هركسي يه امضاي شخصي داره، سكوت هم امضاي شخصي توست!

Anonymous said...

كاش ميديديمت! حيف شد.

Anonymous said...

salam ghadimi :) che bi khabar in weblog ro up mikoni!!!
ahvalatet che tore..moshtaghe shenidar o didar....
az un rooze gar baraye har kas toye har sharayeto shahri faght khatere moonde o bas...
rasti adrese persianblog.ir shode man linket kardam plz linke man ro dorost ko.
take care, have a nice time