Thursday, February 03, 2005

Fly

بال و پرم را بسته‌اند. در قفسي زنداني ام نموده‌اند، به نام زندگي. آب ودانه، آرامش و سكون قفس را نمي‌خواهم. من تشنة گرداب پر تلاطم بيرونم! مشتاق پر گشودنم حتي به چشم بر هم زدني اگر باشد، كه گر ز بندم رها كني تا انتهاي آسمان، تا دور دست‌هاي زمان اوج مي‌گيرم. تا آنجا كه بال به بال فرشتگان بسپارم، تا خلوت اهورايي ياس‌هاي سپيد. تا آنجا كه دخترك ژوليدة ماهتاب، لبخند سردش را نثار شما زمينيان مي‌كند... مگو كه پرواز را از ياد برده‌ام كه هر چه در اين ويرانه سراي زر و سيم از خاطرم برود، پرواز را هميشه به خاطر خواهم داشت

هيچكس

No comments: