Tuesday, September 13, 2005

Summer Night...


شب گرم و دمکرده تابستان! ثانيه هاي کند و تنبل از گذار لحظه ها؛ ساز ناکوک جيرجيرکها و عطر محبوبه شب که سوار بر بال نسيمي کوچک، گاه گاه هواي سنگين را جاني تازه مي‌بخشد. اگر اين آسمان دلگرفته بگذارد، چشمانت به ديدار ستاره اي ميهمان خواهد شد. شبهاي تابستان فرصت يادکردن، انديشيدن، شايد هم شمردن روزها تا رسيدن پاييز، همان پاييز که بوي کتاب و درس و نيمکت کلاس را با خود مياورد و جواني را... همان پاييز خيس و رنگارنگ، موعد جدا شدن و دل کندن برگ از درخت اما برگ از درخت خسته ميشود وگرنه پاييز يک بهانه است.

No comments: