در دنيايي كه ديو هفت سر سياست پوست از سر همه ميكند و دار و ندار مخلوق را به يغما ميبرد، جايي براي كسي كه به فكر آدمها باشد، نگران اين باشد كه آنها چه فكر ميكنند، با خيلي از فكرها مبارزه كند، كسي كه از آدمهاي زمان خودش جلوتر باشد، خيلي از چيزهايي كه آدمها آن را دوست دارند و صبح تا صبح دنبال آن ميدوند و ميروند را مخرب و باعث بدبختي همان آدمها ببيند، نيست.
اينجور آدمي، يا در موردش غلو ميكنند، يا حرفهايش را هر جور بخواهند تفسير ميكنند، يا اين كه حرفهايش را به ديوار ميكوبند و گوششان را ميگيرند و سرشان را توي زمين فرو ميبرند كه حرفهايش را نشنوند؛ بعضيها هم از بقيه زرنگترند و ترجمة آن حرفها را به زبان بوركينافاسويي چاپ ميكنند و براي همة جاهايي كه زبان بوركينافاسويي را نميفهمند صادر ميكنند. اينطوري هم آنها با پولي كه در ميآورند، با همان آدم مبارزه ميكنند، هم آن عدة خريدار جنس، عقدة خود كم روشنفكر بينيشان خالي ميشود، هم كسي آن حرفها را نفهميده و هم دموكراسي و آزادي بيان برقرار ميماند!
اين وسط، انديشه است كه به لجن كشيده ميشود و به خاطر بوي تعفنش، مثل زبالة هستهاي، همه از آن فرار ميكنند.
White Winter Snow
2 comments:
Salam be agha meysame gole khodemoon. rastesh ro bekhay man ghablan yeki do bar be webloget sar zadam vali comment nazashtam. be ghole mostafa chakkerim darbast too rahi ham savar nemikonim.
آقا ميثم بزرگوار! سعي مي كنم به خاطر بياورم و تشكر كنم. ياعلي
Post a Comment